صائب تبریزی غزل3
نوشته شده توسط : ☂☂☂ مرتضـــــی ☂☂☂
بي قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را

چون موجهء سرابيم، در شوره‌زار عالم

کز بود بهره‌اي نيست، غير از نمود ما را

آيينه‌هاي روشن، گوش و زبان نخواهند

از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را

خواهد کمان هدف را، پيوسته پاي بر جا

زان در نيارد از پا، چرخ کبود ما را

چون خامهء سبک مغز، از بي حضوري دل

شد بيش روسياهي، در هر سجود ما را

گر صبح از دل شب، زنگار مي‌زدايد

چون از سپيدي مو، غفلت فزود ما را؟

تا داشتيم چون سرو، يک پيرهن درين باغ

از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را

از بخت سبز چون شمع، صائب گلي نچيديم

در اشک و آه شد صرف، يکسر وجود ما را






:: موضوعات مرتبط: صائب تبريزي , ,
:: برچسب‌ها: صائب تبریزی غزل3 ,
:: بازدید از این مطلب : 69
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 21 خرداد 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: